همشهری آنلاین: از جمعه دهم شهریور، علاقمندان به هنرهای مدرن و رازآلود، طی دو هفته دیداری داشتند با آثار خلاقانه‌ای که حاصل همزیستی چکش و فلز بود.

نمایشگاه چقاشی‌های هنرمند معاصر کاوه یاری در نگارخانهٔ سهراب مشتاقان بسیاری را به دیدار از این آثار غافلگیرکننده جذب کرد.

"رقص چکش روی فلز" نقش‌هایی را پدید آورده بود بدیع و نوستالژیک چرا که این نقش‌ها روی بشقاب‌ها، سینی‌ها صفحهٔ ساعت‌های قدیمی و اشیایی شکل گرفته بود که روزی روزگاری پدر بزرگ‌ها و مادر بزرگ‌ها از آن‌ها خاطره ساخته بودند و حالا دور انداخته شده بود. ممکن است بپرسید چقاشی چیست؟

به‌قول فرهاد توحیدی فیلمنامه نویس، «این نگاه نو، لطيف و عميق برگرفته از اسطوره‌هاست اصلاً فكرش را هم نمی‌كردم كه تا اين حد غافلگير و شگفت‌زده شوم. يكی از مزخرف ترين عوارض آدم بزرگ‌ها از دست دادن حس شگفتی و تمجيده است. دیدار از این آثار من را پرتاب كرد به عوالم كودكی.» ابداع عنوانِ چقاشی اولين غافل‌گيری و كارهای کاوه غیرمنتظره است. هنری‌ که با استفاده از یک چکش ساده، به‌فلز بی‌جان زندگی می‌بخشد و آن را به‌یک کار هنری رازآمیز و روح‌افزا تبدیل می‌کند. هنرمند خودآموخته لایه‌های فلز را همسان مادری که با عشق از فرزندش نگهداری می‌کند، شکل می‌دهد، هستی بی‌جنبش آن را به قالب در می‌آورد و تندیسی شگفت و زنده می‌آفریند. نگاهی نزدیک به این تناسخ دلربا، دوستدارانِ هنر و بینندگانِ رهگذر را به حس عمیقی از زیبائی هدایت می‌کند...

کاوه دربارهٔ ساخت چقاشی‌هایش می‌گوید:

« بخشی از کودکی من در مغازهٔ حلبی‌سازی پدرم گذشت که در آن بخاری‌های نفتی تولید می‌شد برای مدارس، همراه با انواع لوازم فلزی مثل سطل و آفتابه و مصنوعات دیگر. من عادت داشتم عصرها قبل از تعطیل شدن کارگاهِ آهنگری که روبه‌روی مغازهٔ پدرم قرار داشت، در لابلای آهن‌خورده‌های باطله دنبال تکه‌هایی از آهن بگردم که با تخیل من دارای شکلی از یک موجود زنده بود یا می‌شد با چکش‌کاری، سروشکلی بهش داد. این‌ها را با ضایعات مغازهٔ پدرم ترکیب می‌کردم و یک چیزی ازش درست می‌کردم. خلاصه که اسباب‌بازی‌های دوران کودکی و نوجوانی من شده بود این آهن‌پاره‌ها. چند سال بعد پدرم حرفه‌اش را تغییر داد، وسایل کارگاهش را جمع کرد، بخشی را فروخت، بخشی‌از چکش‌ها و قیچی‌های آهن‌بری‌اش هم سراز خانه درآوردند و شدند اسباب‌بازی من و مایهٔ جنگ و دعوا در خانه! همسایه‌ها از سروصدا عصبانی می‌شدند و اعتراض می‌کردند و کتک‌های مفصلی نوش‌جان می‌کردم! البته من بیدی نبودم که از این بادها بلرزم و جابزنم! شاید بخاطر این‌که غیر از چکش و سندان به‌اسباب‌بازی دیگری علاقه نداشتم، و غیر از تکه فلز با چیز دیگری سرگرم نمی‌شدم.»

به قولِ جهانبخش نورایی، نویسنده و منتقد فیلم اين كار مثل دمیدن جان آدمی در فلز است: "مشاهده این آفرینه‌ها، هر بار این حس خوشایند را در انسان به‌وجود می‌آورد که درعصر مدرن آهن و فولاد که وجود قهارش را در روح و روان و اخلاق ما تزریق کرده، هنوز هم هنرمندانی هستند که می کوشند متقابلاً روح و روان انسان را در فلز بدمند."

رضا كيانيان هم اعتقاد دارد که نقش برجسته های كاوه، آدمی را با خود به اساطير می‌برد.

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

برچسب‌ها

۲۳ شهریور ۱۳۹۶ - ۰۷:۳۸